انقلابها و شورشهای بزرگ در سطح ملی را همواره حکومتهای تمامیت گرا(توتالیتر) و یا دیکتاتور(آزادی کشی و برابری ستیز) با تبعیض های زبانی (پان فارسیسم)، دینی (پان شیعیسم: خمینیسم)، جنسیتی و عقیدتی (حزب رستاخیز با تقویم شاهنشاهی) و… بوجود آورده و می آورند.
مردمان ایران را رژیم تمامیت خواه شدهی محمدرضا شاه (با حزب رستاخیزش) به خیابانها کشید و خمینی آن را رهبری کرد؛ زیرا آلترناتیو (جانشین) دیگری، رژیم شاه، باقی نگذاشته بود: با بستن احزاب واقعی و ایجاد اول: دو حزب (ملیون و مردم) وسپس تک حزب (رستاخیز).
خود شاه، بهتر هرکس متوجه این خطا هایش در آزادی کشی و برابری ستیزی شده بود، چنانکه به صراحت در آبان ۱۳۵۷گفت: (قول میدهم که دیگر تکرار نشود!). اما سیل انقلاب باشورش در شهر تبریز در(۲۹ بهمن ۱۳۵۶) در سراسر ایران جاری شده بود و در کمتر از یکسال تومار سلطنت را درهم پیچید.
شیخوکراسی یا ملاشاهی (ملارشی) مبتنی بر (بدعت کفر امیز ولایت فقیه، از نظر اسلامی)، هم، چون با نیازهای زمانه همسو نبوده و نیست، لاجرم، از آغاز روی کار آورده شدنش، نظیر طالبان (برای کمر بند اسلامی کارتر -برژنسکی) بر علیه شوروی کمونیستی؛ از یکسو با شورش نهضت (شریعتمداری) در تبریز و آذربایجان روبرو شد که مخالف بدعت ولایت فقیه بود، از سوی دیگر در استان های سنینشین ایران شورشهای متعددی بوجود آمد: نهضت ترکمن صحرا، کردستان و خوزستان و بلوچستان که هنوز هم ادامه دارد.
همچنانکه دزدی های آریامهر و خانواده پهلوی (اشرف،فاطمه، غلامرضا و عبدالرضا تا برسد به نسل دوم: شهرام ..) و اطرافیان شاه، علت اقتصادی شورش ها، درکنار آزادی کشیهای سیاسی و برابری ستیزی های ساواک و رکن دو ارتش و شهربانی آریامهری بود، غارت آخوندی (که روی دزدی های ملوکانه را سفید کرده است)، باعث گورخوابی ها و کلیه فروشی های.. (آیت الهی) شده است. این فنر فشرده، در نتیجه جنایت کشتن زنده یاد خانم مهسا امینی، در سراسر ایران با شعار( زن، زندگی آزادی) آزاد شد.
در آذربایجان، این سه شعار را کافی برای عبور از ولایت فقیه بدرستی ندانستند که علی خامنه ای (مطلقه) را هم بر آن افزوده است!(ولایت مطلقه فقیه)!. از همان آغاز در آذربایجان شعار موازی ( آزادی ،عدالت، میلی حکومت) را دادند، زیرا عبور از نکبت جمهوری اسلامی (ولایت فقیه)؛ در رسیدن به حکومت ملی برای ملیت های محکوم در ایران است: با آزادی و عدالت اجتماعی در معنای (برابری انسانی شهروندان:در معنای رفع هر نوع تبعیض: زبانی – دینی، وجنسیتی و..)، با (تضمین حق کار،تحصیل و بهداشت و مسکن) برای همه.
به این سبب آذربایجان ضمن همدلی با کل نهضت، خود را بطور جدی درگیر به آن نکرد، زیرا به تغییر اساسی رژیم با شعارهای آن (زن،زندگی، آزادی) نمی توان رسد. اما شعار (آزادی ،عدالت، میلی حکومت) به حکومت (جمهوری اسلامی با ولایت فقیه) اش نکته پایان قطعی میگذارد، که از طرف دیگر استان ها و ایالات، متاسفانه پی گیری نشد.استقرار حکومت ملی با حاکمیت ملی همراه است، طبعأ با نفی ولایت فقیه منجر میشود، که مطلقه را هم با جنون خود بزرگ بینی بر آن افزوده اند. آذربایجان؛ محتوای ولایت فقیه (حکومت اسلامی) را خوب میشناخت و از اول با آن مخالفت کرد،چرا که خمینی در کتاب (ولایت فقیه) که یکسال مانده به انقلاب با نام (حکومت اسلامی) چاپ شد و معلوم افتاد که (حکومت اسلامی) همان حکومت (ولایت فقیه) است.
در شورش آذربایجان که سه روز رادیو تبریز آزاد شد، شعارها، همه بر ضد (ولایت فقیه وقیح) بود که آیت الله شریعتمداری و روشنفکران آذربایجان آنرا خوب میشناختند. خمینی؛ همچون آخوند مرتجع (عصر نکبت صفویه) در قرن بیستم و حقوق بشر، به صراحت در مقدمه کتاب ولایت فقیه اش نوشته است: (رابطه ولی فقیه با ملت، همانند رابطه صغار (کودکان دو -سه ساله) ومجانین (دیوانگان) با ولی شأن است!).
سخن را با ذکر دو شعار و ترجمه آنها در شورش آذربایجان در تبریز تمام میکنم: قانون اساسی ده اولان اصلی یوز اون(اصل ولایت فقیه) ضد بشر دی/ ایصلاح اگر اولماسا ، باطیل دی؛ هدر دی!:اصل صدو ده قانون اساسی ( که همان اصل ولایت فقیه است) ضد بشر است/ اگر آن اصل اصلاح نشود (از بین نرود) (کل آن قانون اساسی) باطل و هدر(بیهوده) است//اصلی (یوز اون) دوزل مه سه، جابجا/بیز وره ریخ بو قانونا رأی (لا): اگر اصل (صدو ده) قانون اساسی جا بجا درست نشود: (از بین نرود)/ ما به این قانون اساسی رأی (لا) یعنی نه میدهیم (مخالف این قانون اساسی هستیم)!؛ آن زمان در سایر نقاط ایران؛ این شعار آگاهی دهند، متاسفانه نه تنهاشنیده نشد، بلکه احزاب چپ سراسری (حزب توده: برابری کیانوری و فداییان اکثریت و..) همدوش با بسیجی و سپاه خمینی، در سرکوب نهضت ضد ولایت فقیه در اذربایجان شرکت کردند. و بعد هم، بروی مبارک شان نیاوردند یعنی انتقاد از خود وعذرخواهی از مردم آذربایجان و مردمان ایران نکردند.