با کمال تأسّف و تأثّر مطلع شدیم که؛ “پدر انتشارات ترکمن صحرا” حاجی مراددوردی قاضی عزیز و بزرگوار به دیار باقی شتافت و ما را هم در ماتم و تأثّر آن بزرگوار فرو برد. یاتان یری یاغتی، یادی همرا، جایی جنت بولسئن!
… هرگز فراموش نمی کنم اوّلین روزهای ایّام انتشار اوّلین چاپ دیوان مختومقلی در تورکمن صحرا در سال 1347/ش.، آن روز از گنبدکاووس حاجی مراددوردی دائی (از اقوام گروه دائی) همراه با چند جلد از آن به منزل پدربزرگم (بابام-لار) به خوجه نفس آمد. در آن ایّام من حدود 12 ساله بودم و به دبستان می رفتم. حاجی مراد دوردی قاضی به دائی ام گفت: «- به حانجان یگن هم تورکمنچه خواندن را یاد بده!”…
تسلیّت درگذشت شادروان حاجی مراد دوردی قاضی، به همه اقوام و خویشان
من در آن ایّام به کلاس سوّم دبستان می رفتم و معلم کلاس ما «یعقوب کر» برخلاف معلمین کم سواد سابق، باسواد و خوش ذوق بودند. در یکی از ساعات ورزش که هوا بارانی بود، در کلاس نشستیم و معلم از هر کدام از دانش آموزان یک آواز درخواست نمود. وقتی که نوبت به من رسید، آواز «گلزاردان آیرئلدیم» و «بویلارئنگا» را که از همان کتاب مراددوردی قاضی به کمک دائی ام فرا گرفته بودم، خواندم. … و مورد تشویق معلم قرار گرفتم. …
و اما این امر اولین دستاورد زحمات حاجی مراددوردی دائی محسوب می شد که با چاپ این اثر ارزشمند، مارا با زیباترین فرهنگ ادبی مان آشنا نمود. قابل ذکر است که تصویر زیبای مختومقلی که محصول نقاش مشهور تورکمنستان آیخان حاجیف می باشد، برای اوّلین بار در این نشر از کتاب مختومقلی منتشر گردید (1347).
خاطرات زیادی از حاجی مراددوردی دائی دارم. بعداز مهاجرتم در سال 1366/ش.، او را در تابستان سال 1989/م. در عشق آباد ملاقات نمودم. وی تلاش زیادی در یاری رسانی به حضور خانواده ام به ترکمنستان انجام داده است. در آن سوی مرز نیز تمام اقوام و خویشان من از قوم و خویش وی محسوب و مشترک می شدند. …
دیدار برجسته سوّم من با بزرگوار در ایّام روزهای مختومقلی فراغی در ماه های مه، زمانی بود که اوّلین مدال افتخار را از اوّلین رئیس جمهور دوران غاراشسئزلئق جناب آقای صافارمراد آتایویچ نیازوف دریافت نمود و چند روزی در خدمت ایشان بودیم و بیشتر به منزل ما می آمدند. من در آن ایّام مشغول طی دوره دکترایم در آکادمی علوم تورکمنستان بودم. … و بیشتر اوقات حاجی مراددوردی دائی در همسوئی با موضوعات تحقیقاتی خود در فوند دستنوشته های تاریخی و یا در انستیتوهای تاریخ و ادبیّات و کتابخانه رفت و آمد داشتند و من هر روز با وی دیدار داشتیم. و گاهی به مهمانی می بردم. … چند سالی گذشت. و آخرین بار در سال 2005 صدایش را از پشت تلفن با ترکش بغض اش به گریه در همدردی از فوت بچه ام مقصدصالح برای تسلیّت در عشق آباد شنیدم. … بعداز از آن تنها در اخبار و آثار از حضور وی باخبرم.
… و امّا مدّت دو – سه ماهی است که در پی تصمیم به انتشار چاپ دوّم اثرم «دیوان جهانشاه حقیقی» به یاد وی بودم که خبر بستری شدن وی را شنیدم و امروز؛
… با کمال تأسّف و تأثّر مطلع شدیم که؛ “- پدر انتشارات ترکمن صحرا حاجی مراددوردی قاضی عزیز و بزرگوار به دیار باقی شتافت.” و ما را هم در ماتم و تأثّر آن بزرگوار فرو برد. درگذشت این رادمرد مطبوعات ترکمن صحرا شادروان حاجی مراددوردی دائی عزیز را به همه بازماندگان؛ اقوام و خویشان، بستگان، فرزندان، نوه ها، بویژه به اهالی بزرگوار فرهنگ و ادبیات تورکمن صحرا … ضمن تسلیت، برایتان صبر جمیل و برای آن مرحوم مغفور طلب آمرزش داریم. روح و روانش شاد باد!
حاجی مراددوردی دایئمئنگ یاتان یری یاغتی، یادی همرا، جایی جنت بولسئن!
تورنتو – د. خانگلدی اونق
دسامبر ۲۰۱۷